سلام.من یک پسر 21 ساله هستم. من یک مشکل خیلی بدی برام پیش اومده. چند ماه پیش متوجه شدم پدرم با یک خانم دوست است.و این ارتباط را از همه حتی مادرم مخفی کرده است. پدرم پنجاه سالش است. من پدرم را خیلی خیلی دوست داشتم و از او یک الهه پاکی و خوبی ساخته بودم.ولی وقتی متوجه این قضیه شدم همه ی دنیای من خراب شد.حتی ارتباطم را با خدا هم قطع کردم دیگه نه نمازی میخونم نه ... با تحقیقات بیشتر متوجه شدم با یک خانم دیگه هم دوسته. واقعا دیگه از همه چی متنفرم از همه دنیا بیزارم. حتی به خودکشی هم فکر میکنم.تازه بدتر از همه اینه که در این مورد نمیتونم با هیچ کسی صحبت کنم چون باعث ایجاد اختلاف در خانواده میشه. حتی با خود پدرم هم نمیتونم صحبت کنم .نمیدونید چقدر درد بدیه که بفهمی یه مرد زن و بچه دار با دو تا خانم دوست باشه تازه وقتی اون مرد پدر خودم باشه!!!. دلیلش برام مهم نیست که چرا با اونا دوسته حالا هر دلیلی میخواد باشه مثلا به دلیل کمک مالی کردن بهشون یا به خاطر پیر و پیغمبر و خدا باهاشون دوسته که به هر طریقی بهشون کمک کنه.مهم اینه که این کارش خیانته. کم کم دار به این نتیجه میرسم که همه ی مردا بد هستند همشون. حتی برای تسکین درد خودم با یکی از این خانم ها قرار ملاقات گذاشتم و رفتم به دیدنش گفتم برم ببینم شاید از مادر من بهتره که باهاش دوسته! ولی دیدم نه اصلا هم قشنگ نیست فقط زبان فوق العاده چرب و شیرینی داره!. دیگه نمیدونم چیکار کنم اخه من خیلی خیلی به پدرم وابسته بودم و دوستش داشتم ولی الان دیگه دوستش ندارم و به هیچ عنوان نمیتونم با این مشکل کنار بیام.لطفا کمکم کنید.بگید چیکار کنم ؟؟
Sent from my GT-I8190 using Tapatalk